پارت چهل و نهم :


مقابل خانه ای ویلایی توقف کرد وبه من اشاره زد که پیاده شوم.
او پیاده شد ومن هم پشت سرش پیاده شدم، چند دقیقه ای به پشتش نگاه کردم، شبیه کوه بود، نه! نه! شبیه کوه نه! خود کوه.
_بیا دیگه چرا وایستادی؟
به خودم تکانی دادم وجلوتر رفتم، کلیدی از جیبش بیرون کشید ودرب بزرگ مشکی رنگ را باز کرد.
_اینجا خونه توئه؟
فقط به یک نُچ کردن اکتفا کرد وجلوتر از من راه افتاد.
_درسته خ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۵۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

جاوید در رمان تو را در خواب هایم دیدم دنیای رمان جاوید در رمان تو را در خواب هایم دیدم دنیای رمان جاوید در رمان تو را در خواب هایم دیدم دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم بانو

    00

    در یک کلمه خودخواه و لوس آخه من موندم بچم یزدان عاشق چیه این بشر شده ن اخلاق داره ن ادب حاضر جوابم ک هس🤣🤍

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    دیگه اقااا این هیتا اصلا به نیکان بدبختمون نمیاد🥲😍 اصلا خودخواه ولوس نیست بچم

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    00

    خیلی خیلی عالیه ممنون فرگل جان💗❤️ من فک میکردم که توی این موارد گیرایی من پایینه ولی با دیدن نیکان به خودم امیدوار شدم😁😁

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    اره گیرایی این نیکان بدبخت اصلا از هممون ضعیف تره😂😍

    ۱ سال پیش
  • نگار

    00

    یزدان چه قشنگ حرص میخوره😁

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    یعنی رو حرص خوردنشم مردم کراش میزنن😂

    ۱ سال پیش
  • مهیا

    00

    اوخی یزدان چقد حرص خورد سر این پارت فرگل فرگل جونی عاشق قلمتم 😍❤😂

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    اینجوری پیش بره یزدانمون از حرص دو نصف میشه😂😍

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    00

    خیلی خیلی عالیه فرگل جان 💗❤️من فکر می کردم توی این موارد گیرایی من پایینه ولی با دیدن نیکان به خودم امیدوار شدم 😁😂 باعث قوت قلبم شدی سیپاس 💐

    ۱ سال پیش
  • سمانه

    00

    واااایییی من چقد ذوق زده شدم با این پارتت فرگل جووون اتفاقا نیک و یزدان با همین خصوصیات پارادوکس ب هم خیلی میان هیچ وقت از هم خسته نمیشن همش ی چیز تازه افرین آفرین آفرین!!! آخییییی یزدانم

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    دقیقا متضاد همن اما درک بالایی هم دارن😍

    ۱ سال پیش
  • پرنیا

    00

    نیکان جان همین فرمونو برو جلو دنیا ارزش فهمیدن هیچی رو نداره😒😒😒

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    وااییییی کامنتاتون..... خیلی باحالین😂😂😂😂😂😂💚

    ۱ سال پیش
  • آزاده دریکوندی

    00

    نیکان خانوم خدا چشم رو داده واسه دیدن🤨

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    مثل اینکه نیکان اینو نمیدونه😂

    ۱ سال پیش
  • ف

    00

    نفهمی هم عالمی داره

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    بله بله😂😂😂

    ۱ سال پیش
  • سارای

    00

    فقط اخرششششش🤣🤣

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    00

    وای عالیه عاشقتم فرگل جوووون♥️♥️♥️♥️

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    ممنون عزیزم❤

    ۱ سال پیش
  • هانیه

    00

    آفرین آفرین موفق باشی😂💕

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    حرص بچم رو درآورد😂😂😂

    ۱ سال پیش
  • مهدخت

    00

    طفلی یزدا این نیکم چقدر انتن هاش ضعیفه

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    نمیفهمهه، نووفهمه😂😂

    ۱ سال پیش
  • رویا

    00

    فقط اخرش وقتی گفت افرین افرین😂 مثل همیشه عالیه موفق باشید ❤️

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    ممنون رویای عزیزم🥹💚

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    30

    الهام که روانشناس بایددرست بانیکان رفتارمیکردمثل اینکه الهام هم حسی به یزدان داره

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    یه جورایی میخواد به یزدان کمک کنه.. ولی مگه میشه کسی عاشق یزدان نشه؟ 😎😂

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.